کد مطلب:140303 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:104

خواندن شمر ملعون امان نامه ابن زیاد را برای اولاد ام البنین
صاحب عمدة الطالب فی نسب آل ابی طالب و نیز ابن شهرآشوب در مناقب و دیگران نوشته اند كه علیا مخدره ام البنین زوجه محترمه شاه اولیاء امیرالمؤمنین بود كه از آن حضرت دارای چهار پسر بود بنام های:

جناب حضرت ابوالفضل العباس سلام الله علیه، جعفر، عبدالله، عثمان.

پدر ماجد این بانو حزام بن عبدالله بن ربیعة بن خالد بن عامر بن


صعصعة الكلابی بود و این مجلله را برادر زاده ای بود بنام جریر بن عبدالله المخلد الكلابی كه ام البنین عمه محترمه جریر بود، شمر بن ذی الجوشن نیز كلابی بود و آن روز كه این ناپاك خواست روانه كربلاء شود جریر بن عبدالله خبردار شد كه این نانجیب سردار لشگر گردیده و به كربلاء می رود و می دانست پسر عمه هایش همراه سید الشهداء علیه السلام ملتزم ركابند اگر شمر ناپاك قدم به كربلاء بگذارد البته پسر عمه هایش كشته و به خون آغشته خواهند شد لذا حمیتش او را بر آن داشت كه هر چه تواند شتاب كند و خویش را نزد شمر برساند، پس از ملاقات با او بوی گفت: اندكی تأمل و صبر كن تا من از امیر برای پسر عمه هایم امان نامه بگیرم.

شمر گفت: عیبی ندارد ام البنین تنها خویش تو نیست بلكه تمام قبیله كلاب اقوام منند از برای من بهتر كه هم قبیله من در امان باشد.

جریر با درد و غم پیش تخت ابن زیاد قد خم كرد و گفت:

اصلح الله الامیر، لی كلمة ان اجتزت لی قلتها و تمنیها.

امیر عرضی دارم اگر اجازه می دهی بیان كنم؟

ابن زیاد گفت: چه مطلب داری؟

گفت:ایها الامیر بر من منت گذاری و پسران عمه مرا امان دهی تا كشته و بخون آغشته نشده و بر دل ام البنین داغ گذاشته نگردد نهایت كرم و منتهای بخشش است.

ابن زیاد شمر را خواست به آواز بلند و گفت: خویشان جریر از صغیر و كبیر در پناه مایند ای شمر اگر عباس نامدار دست از برادر كامكارش برداشت تیغ بر او حرام است.

شمر پس از آنكه به كربلاء وارد شد خود را نزدیك خیام با جلال حضرت ابی عبدالله علیه السلام رساند بانگ برآورد: این بنو اختنا پسران خواهر ما كجایند؟


حضرت ابوالفضل العباس سلام الله علیه با نوجوانان حیدر كرار یعنی جعفر و عثمان و عبدالله بیرون آمدند شمر ناپاك قمر بنی هاشم را مورد خطاب قرار داد و گفت:

شعر



ای ز تیغ تو اطفال را بسینه هراس

نهنگ صولت دریای پر دلی عباس



برادر تو كه این فتنه زیر سر دارد

بغیر مرگ ندانم چه در نظر دارد



خلافت است گر او را از این عمل مقصود

باین قلیل سپه چون توان خروج نمود



شما عزیز من و فخر اقربای منید

ضیاء دیده و همشیره زاده های منید



اگر تو كشته شوی تا به حشر من خجلم

ز مادر تو و اهل قبیله منفعلم



تو در امان یزیدی ز غصه دل مخراش

بیا به لشگر ما پشت لشگر ما باش



عباس وفادار چون نام یزید از شمر شنید فرمود:

لعنت خدا بر تو و امیر تو و امان تو باد ما را امان می دهید ولی پسر رسول خدا را امان نمی باشد ای بدبخت سنگ دل از مادر من منفعل و شرمساری ولی از روی فاطمه زهرا حیاء نداری

شعر



مگو، برادر نام آور حسینم من

غلام حلقه بگوش در حسینم من



كسی دخیل تو بیدادگر نمی گردد

غلام بی سبب از خواجه بر نمی گردد




پس از آنكه شمر ملعون جوابهای سخت از شاهزادگان عالم امكان یعنی قمر بنی هاشم و برادران عزیزش شنید آشفته حال و متغیرالاحوال گردید همچون گراز تیر خورده مأیوس و محروم به سپاه عمر سعد ناپاك برگشت ابن سعد چون غضب و آشفته حالی آن بدبخت را مشاهده كرد گفت:

چه شد كه مثل برق رفتی و مانند دود برگشتی؟

شمر گفت: به امید صیدی رفتم و ناامید آمدم، اینك وظیفه آن است كه تو لشگر از جای در آورده و به خیام و سراپرده حسین علیه السلام حمله آوری و كار را همین امروز یكسره نمائی.